آداب سر باختن

ساخت وبلاگ
 از انتخابات بر می‎گردماز انتخاب بین گلوله و گلوی توبین انگشت اشارهٔ قرمز یا آبیبین زندان و خانهٔ هنرمندانبدو بدو توی پیاده‌روهای خیابان انقلابلای‎به‎لای اشک‎آورها و باتوم‌های وحشی عریانو لابه‎های مادران دلشوره و خاک به چشم‌های باز تو در عکس‌ها نگاه می‌کنمبه شال زیبای تو که می‌شد پرچم وطنم باشدشناسنامه‌‌ام نارنجکی سمج شدهو سنگین کرده جیب کتم رادستم به بدنمبدنم به تیتر روزنامه‌ها نمی‌آیدبه لبخند ملیح سرداران مردم‌سالاری از گریز می‎آیمبه‎ ناچاری ِ مردمان ناگزیرِ تنهارها شده در زندان بزرگ زندگینوک انگشتم را بر گلوی نرم تو می‌کشمو بر شناسنامه‎ام می‎کوبمبر وطنمبر لابه‎های زنان کردبر تیتر درشت کیهان آداب سر باختن...
ما را در سایت آداب سر باختن دنبال می کنید

برچسب : شرحی,رأی, نویسنده : adabesarbakhtana بازدید : 147 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 12:00

  در یک صحنه از فیلم عشق، که البته بیشتر فیلمی درباره خیانت و خودکشی است، الکترا یک تکه تریاک می‌گذارد کف دست مورفی و می‌گوید: این باشد برای وقتی که درد داری و من نیستم تا آرامت کنم. مورفی چند سال بعد وقتی به سراغ تریاک جاساز شده می‌رود که مادر الکترا به او تلفن زده که آیا از دخترش خبر ندارد؟ که هیچکدام از دوستانش هم نمی‌داند کجاست که احتمالا خودکشی کرده چون در این دو سه ماه اخیر مدام از درد و مرگ حرف می‌زده است. مورفی ناگهان به یاد می‌آورد چقدر عاشق الکتراست و نبودن او چقدر درد دارد. وقتی همهٔ راه‌های تماس با الکترا و شنیدن صدایش را می‌رود و به بن‌بست می‌رسد به تریاک نگاه می‌کند، چشم‌های زی آداب سر باختن...
ما را در سایت آداب سر باختن دنبال می کنید

برچسب : حذف,مرگ,حمله, نویسنده : adabesarbakhtana بازدید : 173 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 12:00

برای پیکان جوانان زرد آقای مرادی خبر را احتمالا وحید که پدرش در همان دبستان ما معلم بود و معلم کلاس پنجم هم بود، پخش کرده بود. ما بهت‌زده نشسته بودیم روی نیم‌کت‌های چوبی کثیف و به‌جای خالی مردی خیره شده بودیم که دیگر محال بود ببینیمش و از کابل سیاه بلندش کتک بخوریم و از دهان همیشه پر از تفش پدرسگ بشنویم. ما هنوز نمی‌دانستیم خودکشی برای چی بوده است. نمی‌دانستیم چگونه خودش را خلاص کرده است. خلاص‌شدن را همین وحید پدرسگ از زبان پدرش شنیده بود. نمی‌دانستیم جان‌دادنش چند لحظه طول کشیده. نمی‌دانستیم چه به سر زن و بچه‌اش می‌آید. هنوز هیچی نشده دلمان برایش تنگ شده بود. بغض همگانی. یکی از میزهای جلو گفت آداب سر باختن...
ما را در سایت آداب سر باختن دنبال می کنید

برچسب : کاش,خفه,شده,باشید,آقا, نویسنده : adabesarbakhtana بازدید : 115 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 12:00

 یک.خبر همچون کوسه‌ای گرسنه، می‌بُرد و زخم می‌زند و در گوشت و جان کلمات پیش می‌آید.دیشب که آرش آذرپناه مدام با ناباوری می‌پرسید: «چطور ممکن است؟ من سه روز پیش با او نیم‌ساعت تلفنی حرف زدم.» دلم می‌خواست می‌توانستم و امکانش بود که مشت‌مشت خاک بریزم روی خبر. بعد با خودم فکر کردم زنده‌بودن مؤلف احتمالا برخلاف مرگ مؤلف است. آن‌جا، اگر مخاطبی اثری از مؤلف را بخواند به محض خوانش مرگ مؤلف را رقم زده است و این‌جا، تا مخاطبی خبر مرگ نویسنده را باور نکرده یا هنوز نشنیده و نخوانده باشد مؤلف زنده است.کسی که هنوز خبر را نشنیده اما دارد کتاب کوچهٔ ابرهای گمشده‌اش را می‌خواند و با خودش می‌گوید: «دهنت سرویس! آداب سر باختن...
ما را در سایت آداب سر باختن دنبال می کنید

برچسب : چرا,کورش,اسدی,نمرده,است؟, نویسنده : adabesarbakhtana بازدید : 153 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 12:00

اضطراب ادامه، فلاکت پایان   زن به مرد نویسنده پس از آن‌که جلسه داستان‌خوانی تمام شده بود و همه آمده بودند بیرون از سالن توی همهمه و‌خوش‌وبش نوشیدنی بخورند، گفته بود‌‌: وقت دارید به اندازه چند ساعت ماجرای زندگی‌ام را برایتان بگویم؟ شاید بتوانید داستانی درباره‌اش بنویسید.مرد جواب داده بود: نمی‌دانم بتوانم یکی‌دو‌ساعت خالی کنم یا نه٬ برنامه‌ام فشرده است و فردا بلیط برگشت دارم. حالا چی هست این ماجرای زندگی‌تان؟ کمیش را بگویید شاید توانستم جایی میان شلوغی‌هایم خالی کنم.زن برای قدردانی دست‌هایش را گذاشته بود روی سینه‌ و گفته بود:«من هر روز صبح به‌خاطر یک ‌شیشه شیر که برای بچه‌ام بگیرم به بازجویم آداب سر باختن...
ما را در سایت آداب سر باختن دنبال می کنید

برچسب : اضطراب,ادامه,فلاکت,پایان, نویسنده : adabesarbakhtana بازدید : 110 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 12:00